پنجشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۹

Save a father

Jafar Kazemi, 47 year Iranian man who has two little kids has been condemned to death on 27/04/2010; he took parts in peaceful demonstration against illegal government of Iran that was selected by murderous supreme leader.

He has been asked to show his regret in a public TV show but he deny and that’s why they would like to execute him,

Is it fare? Should anyone be executed just for a peaceful demonstration!

Why do you close your eyes to such inhuman behaviors!

We need your help, please try to save him and his family.

At least inform others with writing a report in your newspapers.

On behalf of Iranian People

Dirty World Advancement of women Div./ UN))

I wrote you a letter but you didn’t even answer me,

Shame on every one who lets the murderous supreme leader and his illegal government of Iran take a place in your division,

The only thing that they don’t care about it is the human right and especially women’s right.

Now you let them to take part in Advancement of women division!

It’s ridiculous.

Yes! We are living in a dirty world.

You are trying to make it dirtier.

Go a head; we will see what will be happen. This fire will burn you sooner or later!

Should you feel shame? I don’t know.

Enjoy your partner.

On behalf of Iranian people


سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۹

Ali Akbar Lameii

Ali Akbar Lameii, 30year old, had been tortured harshly by revolutionary guard members in prison, Karaj/Iran on Tuesday morning (22/04/2010), his chest was broken and he is in coma, his situation is unstable now.

جمعه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۹

Crime and torture against a student



Another Iranian student, Mr Keivan Goodarzi, was killed by murderous supreme leader of Iran and his selected government!
Still you would like to negotiate with them,
You are responsible to report this news.
He was buried yesterday. Witnesses realise signs of torture on his body (e.g. burns by electricity current on his hands, drilling sign under his ears, broken bones and teeth, and …).
He was an anonymous student of Iranshahr University. Does he have the right to live freely or not?
Torturing and killing of people because of their political believes!
He was really your frontier soldier against dictatorship regime of Iran that threat the world by its paranoia, but you are closing your eyes and don’t want to assist them even by your emotional supports. I repeat my advice again; the best way to stop the murderous regime of Iran is just support of Iranian people against them.
On behalf of Iranian people

چهارشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۹

co


۱۱- پس از پذیرش حکم حکومتی، بسیار به ندرت سری به جبهه مشارکت میزدم، در یکی‌ از جلسات عمومی‌ یه گروه از سپاه به شرکت کننده‌ها حمله کرده بود و همهٔ بچه‌ها را گرفته بودند، بعد از انتخابات شورای شهر اصلاح طلبانی که تا قبل از اون هم نتونسته بودن هیچ یک از وعده‌های خودشون را انجام بدن، در موضع ضعف قرار گرفتند، چرا که افراد ضعیفی را با توجه به خویشاوندی اونها انتخاب کرده بودند، و این افراد با تهدید به سادگی‌ تسلیم می‌شدند، حتا به جای اعتراض به سپاه که به چه حقی‌ به دفتر یک حزب قانونی‌ حمله میکنی‌، جلسات عمومی‌ رو تعطیل کردند، و وعده گرفتند که چنانچه همکاری کنند میتوانند موقعیت خودشون رو حفظ کنند، شرایط منزجر کننده‌ای شده بود زد و بند تا حدی که‌ ۲ نفر از نمایندهٔ‌های تهران به صورت علنی از کل گروه ۲ خرداد انتقاد میکردند که چه معنی‌ دارد به جای کار کردن برای کسانی‌ که به شما رأی دادند دست به دامن هاشمی‌ و گروه اصولگرا شده آید و به فکر آینده شغلی‌ خودتان هستید، میگفتند "این شغل اداری نیست این یک پیمان بین شما و مردم است که شما فراموشش کردید" خود سید محمد رضا میگفت بر روی ما فشار و تهدید است و کاری نمی‌شود از پیش برد. می‌گفتم با مردم رو راست باشید به آنها اتکا کنید و جریان را علناً بازگو کنید، نمیتوانید کار کنید استعفا بدهید،
نه کسی‌ اهل استعفا نبود، پست‌ها بسیار دلنشین تر از پاسخ به مردم بود، اسم نمیاورم ولی‌ یکی‌ از نمایندهٔ‌ها میگفت، چگونه به مردمی اعتماد کنیم که مصدق را هم نا‌ امید کردند، وقتی‌ دستگیر شده بود از پنجره ماشینش به این مردم نگاه میکرد در دلش چه میگفت کسی‌ نمی‌داند. مجلس ۶ نیز تبدیل به مجلسی بله قربان گو شده بود، من در اینجا بنا به نوشتن نظر خودم را ندارم در این بند‌ها تلاش کردم تنها گزارش دهم، اما مصدق چنانچه بی‌ وفایی دید تا دم آخر هم وفا کرد، اما آقایان چه! بله آقایان و خانمها را با وعده ساکت کردند انگشت شماری را هم با تهدید، اما بیش از ۷۰ درصد آقایان و خانمها را شورای نگهبان برای دوره بعدی رد صلاحیت کرد بعد در صحن علنی، نایب رئیس مجلس خطابه میخواند" حال که نمایندگان مردم قادر به استیفای وظایف ... همگی‌ استعفا میدهیم" اما ما که میدانیم که ۲ سالی‌ بود که حتا هیچ کدام از وظایف‌شان را نتوانستند انجام دهند، در ابتدا صدایی میامد ولی‌ عملی‌ نمیشد در ۲ ساله آخر آن صدا هم رو به خاموشی رفت.
نمی‌دانستم از این تزویر بخندم یا گریه کنم، با دوستان میگفتیم شما به فکر مردمید یا بفکر پست و جایگاهتان، چه فرصتها که سوزانده نشد، قصد تحلیل ندارم پس در همین جا ختمش میکنم شرح تمام مردم سواری‌ها دوسیه هفتاد من کاغذ است و بودند بسیار دوستانی که از من بیشتر در جریان این وقایع بودند ولی‌ هیچ کدام از جوانان چه دانشجو و چه غیر دانشجو دیگر با دیدن آن بی‌ باوری به مردم و مردم سواری دیگر به سمتشان هم نرفت، این جنابان اکنون دقیقا با همان حرف‌های آن وقت مانند حرکت باید تدریجی‌ باشد، پله پله پیش می‌رویم، این منطقی‌ تر است تا اینکه بخواهیم ساختار را به کلی‌ دگرگون کنیم، و شعار‌های دقیقا همانند گذشته میخواهند جوانان را جذب کنند، وظیفه من بودبه جوانی که در آن زمان حد اکثر ۱۰-۱۱ سال داشته بگویم این افراد چگونه مشیی دارند
پایدار پیروز و شاد، ایران و ایرانی

یکشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۹

Continue

۸- اما داستان حکم حکومتی: پس از اتلاف وقت‌های بی‌ مورد بالاخره نوبت به قانونهای مربوط به جرم سیاسی و مطبوعات رسید، بنا بود که ۳ شنبه یا ۴ شنبه طرح در صحن علنی به رأی گذاشته بشه، ما هم بعد از مدتها گفتیم بالاخره یک سر سوزنی به جلو حرکتی‌ انجام میشه، من‌ که هیچ وقت رادیو مجلس گوش نمیکردم حواسم به رادیو بود و لحظه شماری می‌کردم، که یک بار با سوال یک نماینده که آقای کروبی رأی گیری در خصوص طرح ... چی‌ شد ... و با جواب کروبی که از دستور کار خارج شده انگار برق منو گرفت، بعد که به خودم اومدم داشتم آتیش میگرفتم که آخر چند ده بار گفتم این بابا رو میگذارید رئیس مجلس که این بلا‌ها رو به سرمون بیاره، بماند هفته بعدش رفتیم جبهه مشارکت ، اتفاقا خود سید محمد رضا هم اومد جلوی همه ازش پرسیدم دکتر این تنها قدمی‌ بود که پس از مدتها داشتیم بر میداشتیم، جریان رو روشن برامون بگین، این خواست همه بود می‌خواستند از زبون خودش بشنوند، همه ناراحت بودیم، عین پاسخ رو اینجا میارم: آقای کروبی پیشنهاد نماینده‌ها رو از دستور کار مجلس خارج کردند بیشتر هم نپرسید، (خودشم ناراحت بود). مگه میشد که بچه‌ها هیچی‌ نپرسند، اتفاقا هیچ کس هیچ چی‌ نپرسید، همه با یه بغضی نگاهش کردند صدا از دیوار در میومد که از این گروه در نمیومد، ۳۰ ثانیه گذشت. خودش به زبون اومد که هیچ کدوم از افراد هئیت رییسه هم تو جریان نبودند که کروبی می‌خواد این کار رو بکنه. یه کی‌ از بچه‌ها که نزدیک بود از شدت ناراحتی‌ گریش بگیره گفت این قانونیه‌، جواب شنید که قبل از جلسه علنی فقط به من که نایب رئیس بودم گفت که این قضیه خطرناک وحساسه, نمی‌شه طرح بشه فرستی هم نشد که ازش بپرسم چرا خودم هم جا خورده بودم. دوباره همه ساکت شدن هیچ کس نمیپرسید چرا. خود سید محمد رضا گفت پس از جلسه همهٔ ما هئیت رئیس و چند نمایندهٔ دیگر رو جمع کرد ، گفت که از رهبری دستور موکد رسیده که به هیچ عنوان این قضیه حق مطرح شدن نداره و من از عاقبت این کار میترسم، گفت که کروبی این رو گفت و یه توضیحاتی داد، میگفت شاید ( ۲ بار تکرار کرد شاید شاید) اگر قبل از جلسه به ما هم میگفت ما هم باش مخالفت نمی‌کردیم ولی‌ به شکلی‌ به نماینده‌ها میگفتیم! نه اینکه پس از سوال نمایندهٔ جواب این گونه بدیم و جّو مجلسم متشنج بشه. خود محمد رضا هم از این اتفاق ناراحت بود، اما یکی‌ از دوستان با صدای خیلی‌ آهسته و شمرده شمرده نه با عصبانیت بش گفت دکتر ما اینجا زحمت میکشیم یا نه، آیا کسی‌ از ما یک ۱ قرونیم گرفته غیر از این که دستگیرمون کردن، کتکمون زدن، .... چند بر گفتیم که این بابا از ما نیست نگذارید ش رئیس مجلس، (آقا) گفت رئیس بشه ایشون شد، آقا میگه این بشه میشه پس چرا وقتی‌ نمیتوند وظیفه وکالتتون رو انجام بدید استعفا نمیدید، چرا برادر شما تو این ۳ روز هیچ کاری نکردند پس، شما به کدوم ۱ از قول‌هایی‌ که به مردم دادید عمل کردید، سید محمد رضا جواب داد این یکی‌ رو هم که خواستیم انجام بدیم رو هم که نگذاشتن که.
من هم باش یک درد دلی‌ کردم آخر جلسه ( گفتم خودش هم راضی‌ نبود) اما جوابی‌ به من داد که چون خصوصی به من گفت این جا مطرح نمیکنم، اما اون جواب رو پس از چند سال تو بیمارستان هزار تخت خواب به یادش اوردم، گفتم‌ کی‌ درست میگفت دکتر. بماند!

۹- بی‌ وفایی و منفعت طلبی این افراد:

هاشم آقاجری جانباز جنگ بود و فردی بسیار نجیب، متنی نوشته بود که در آن گفته بود بالای چشم خامنه یی ابروست، گرفتند این مرد رو در ظرف چند ماه اتهام محاربه بش بستند و رفت تا اعدام ، در طول این چند ماه هر چه دوستان به آقایون نمایندهٔ‌ها تذکر میدادند که آقایون خانوم‌ها این فرد عضو این مجموعه بوده تو این حزب بوده کمکش کنید، گوش شنوا و کسی‌ که اقدامی بکنه نبود چون که تو اون زمان بنا بود به نماینده‌ها سمند صفر بدند، همهٔ حواسشون پی‌ رنگ سمندشون بود،پسر و دختر این مرد هم از پدرشون نجیب تر اومده بودند گریه میکردند میگفتند، بابامون، چرا هیچ کی‌ به داد بابامون نمیرسه، میخوان بابامونو بکشن ( چقدر سختمه این‌ها رو تعریف می‌کنم اون صحنه‌ها میاد پیش چشمم) باور کنید کسی‌ از اون نماینده‌ها کاری نکرد که نکرد، بچه هاش با چند تا از بچه‌ها رفتند پیش خود سید محمد خاتمی، خیلی‌ اشتباه داشت سید محمد اما اینجا رو هر چه در توان داشت گذاشت، حتا هاشمی‌ رفسنجانی‌ رو واسطه کرد تا بالاخره این مرد را نجات دادند. پس از این که حکم اعدام این مرد را تعلیق کردند تو یکی‌ از این جلسات هفتگی ۳ تا از این نمایندهٔ‌های تهران آمده بودند، از هنر‌هاشون بگن، که دیگه من طاقت نیوردم، بهشون گفتم خجالت نمیکشید، این مرد واسه هر ۳ تایی شما که الان به نون و نوائی رسیدید، زحمت کشید، قدمی‌ براش ور نداشتید، داشتند بی‌ خود و بی‌ جهت اعدامش میکردند، شما فکر سویچ سمندتون بودید.

۱۰- از عمر مجلس که چند صباحی گذشت آقایون وکلا فکر کردن که خرشان از پل گذشته و دیگر نیازی به حمایت مردم ندارند، و میتوانند با اتکا به حزبشان ماندنی باشند، توجهی‌ به اجرایی قول‌های انتخاباتی نمی‌شد زد و بند‌های پشت پرده با حزب اصولگرا انجام میشد، عده ای از وکلا سر پوزش به آستان هاشمی‌ رفسنجانی میساییدند که ما میخواستیم شما در مجلس باشید اما تقدیر به گونه دیگری بود، و آقای کروبی که دیگر ستاره مشعشع شده بود فکر میکرد روابط سرد وی با خامنه یی با مختومه کردن نظر مردم و نمایندهٔ‌ها بر سر جرم سیاسی و قانون مطبوعات گرم شده و وعده ووعید و توپ و تشر‌ها هم از نمایندگان مجلس عروسکی ساخته بود در دست (آقا)، جلسات هفتگی کم کم تعطیل شد، ارتباط با مردم هم به حد عقل رسید، با وجودی که از پی حکم حکومتی دیگر اصلا کاری به کارشان نداشتم و خیلی‌ ندرتا سری میزدم، ۲ باری که سید محمد رضا را دیدم به او تذکر دادم فکر نکنید که کارتان تموم شده، با مردم بازی نکنید، شعار مردم سالاری ندید مردم سواری کنید، میخندید میگفت نه "من که در بست در خدمت مردم هستم، خودت که میبینی‌"، کار به نزدیک انتخابات شورا‌ها رسید، از دوستان خواستند بیان دوباره تنور رو گرم کنند و ستاد‌ها رو تشکیل بدهند، دیگه مگه کسی‌ میرفت، نه کسی‌ رفت و نه دیگر کسی‌ به شعار‌های این جماعت توجهی‌ کرد، حق داشتند مردم مجلس و دولت را به دست آقایان سپردند به ایشان اعتماد کردند ، جواب بسیار بدی به اعتماد‌شان داده شد. چه شوکه شده بودند همهٔ آقایان، به خواهش از بچه‌ها خواستند تا بیائید آسیب شناسی‌ و این صحبت‌ها چند نفری رفتند، و گفتند که ما قبلان به شما تذکر دادیم که فکر نکنید که مردم بازیچه شمایند تا به مناصب خود بچسبید و قولها یتان به مردم را فراموش کنید، حتا پس از آن هم به جای اینکه از مردم پوزش بخواهند و از گذشته پند بگیرند، از مردم دور شدند و به طمع حفظ مناصب به اهل زور و زر متوسل شدند، اشتباه پشت سر هم، بی‌ وفای به مردم پشت سر هم،

جمعه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۹

پرده برداری از مردم سواری اصلاح طلب‌ها (۲)


۴- بعد از شکل گیری مجلس و گذشت چند ماه خواستیم از مجلسی‌ها که خوب تا دیروز بهانهٔ این رو داشتید که خاتمی در دولت تنهاست مجلس و دستگاه قضاوت در دست تمامیت خواه‌ها است، حالا که مجلس هم در دست شماست وعده‌ها را فراموش نکنید، پاسخ میدادند که مردم باید از پایین فشار بیاورند تا ما از بالا با آقا و دار و دسته چانه بزنیم، گذشت شد چندین ماه یکی‌ از دوستان میگفت هر گونه فشار مردمی که لازم بود آمد پس چانه چی‌ شد به شوخی‌ میگفت آخه چقدر فشار بدیم، شما قول داده بودید به محض ورود به مجلس قانون جرم سیاسی رو حذف خواهید کرد مجرم سیاسی نخواهیم داشت آزادی بیان رو حاکم می‌کنید، ولی‌ بیش از ۷ ماه گذشته شرایط بهتر که نشده بدتر هم شده کدام آزادی بیان حتا دوستان را پس از این جلسات از سپاه دستگیر میکنند میبرند آزادی بیان در خود جبهه مشارکت هم نیست.
۵- قبل از مجلس ۶ روزنامه‌ها رو یکی‌ یکی‌ هر چند ماه یک بار می‌بستند چندی از تشکیل مجلس ۶ که شعارش آزادی مطبوعات بود نگذشته بود که روزنامه‌ها رو فله یی بستند صدا ما در اومد که آقا شما ادعا کردید که آزادی مطبوعات رو تضمین خواهید کرد سکوتتون رو در برابر بستن این روزنامه‌ها چطور توجیه میشه کرد! کاری بکنید، هیچ حرکتی‌ ندیدیدیم که ندیدیم، اطلاعات سپاه که قبل از این مجلس شکل گرفته بود شروع کرد به تهدید روزنامه نگارها و دستگیری و ضرب و شتم این بندگان خدا این آقایون هم فقط گاهی مثل یک بچه که نغ میزنه یه چیزی میگفتند حتا از نوشتن یک نامه میترسیدند اون از آزادی بیان این هم از آزادی مطبوعات
۶- چندی گذشت و هیچ تلاشی در جهت پیاده شدن خواست مردم از این مجلس و از اون دولت ندیدیم، ما که افراد عادی بودیم از پشت پرده خبر نداشتیم این کسانی‌ که نمیتونم اسمشون رو انسان بگذارم قتل‌های زنجیره یی را ادامه دادند، یادم نمی‌ره ‌ فروهر و همسرش رو به اون شکل به قتل رسوندن. من گفتم که آقایون مجلسی‌ها که در راس امورید به قول خودتون اون مملکتی که تو روز روشن با حمایت نیروی نظامیش به شهروندش حمله می‌شه و اینجور به صورت پی‌ در پی‌ افرادی رو میکشند و هیچ کس حق پیگیری این قتل‌ها و شناسایی عواملش رو نداره درش رو باید گٔل گرفت جواب شنیدم اون افراد مربوط به این حزب نیستند ما توان اجراییمون رو صرف دیگران نمیتونیم بکنیم، متنفر شدم از این جواب، رفتیم با سایر دوستان پیش محسن آرمین و خود محمد رضا خاتمی، که قول گرفتیم که پیگیری خواهند کرد، نگم هیچ کاری نشد اما در حد ۲ نطق پیش از دستور محدود شد که نیازی به داشتن اکثریت مجلس رو نداشت!
۷- روزی که سعید حجاریان مورد سؤ قصد قرار گرفت من با خبر نشدم ۲ روز پس از آن یکی‌ از دوستان بم گفت و نزدیک خیابون سمیه بودم گفتم برم ببینم تو جبهه مشارکت چه خبره، دیدم آقایون تو کمیته اجرایی جلسه گذاشتن و خلاصه وضع عجیبی‌ بود بچه‌ها یکی‌ ۲ روز تو بیمارستان و اطرافش مراقب بودن تا دوباره کسی‌ نتونه بیاد کار ناتمومش را تموم کنه، اما در این شرایط آقایون روئسا از این ناراحت بودن چرا جار زدن که سعید تئوریسین ۲ خرداد بوده (انقدر پست که هنوز معلوم نبود طرف میمیره یا میمونه فکر عنوان و جایگاه خودشون بودند)سعید حجاریان هم شخص قابل تأییدی نبوده و نیست ( یک مامور وزارت اطلاعات با سابقه معلوم) اما خانواده ش خیلی‌ اذیت شدن تو این جریان, بماند. پس از این جریان سرو صداهایی شروع شد اعتراض تو مجلس دانشگاه‌ها و خود ۲ خردادی ها، اما این بار هم کروبی طی جلسه یی با (اقا) که توسط عسگر اولادی هماهنگ شده بود ۴ تا وعده وعید گرفتو ۴ تا توپ و تشرم به این نمایندگان ضعیفی که فقط با روابط فامیلی در مجلس بودند زدند و آب سردی توسط کروبی بر سر کلّ جریان ریخته شد ( باز تاکید می‌کنم خشت اول که با تعیین لیست از افراد نا لایق و خویشاوند بازی‌ شروع شد با ریاست کروبی ادامه داده شد، با زد و بند‌های داخل مجلس تکمیل شد، چندین باره کار‌ها را خراب کرد)

پنجشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۸۹

چرا هم کاسه اصلاح طلب‌ها نمیشم

چرا هم کاسه اصلاح طلب‌ها نمیشم

۱- یادم هست که بعد از زحمتهای جوان‌ها که در جبهه مشارکت تبلیغ میکردن و ستادها رو میگردوندن، نوبت به دادن لیست کاندیدا‌های مجلس شد، سید محمد رضا و اقوام به دنبال خانومهایی در فامیلشون میگشتن که تحصیلات دانشگاهی داشته باشند (جلودارزاده و کولایی و ...) در صورتی‌ که بسیاری از خانوم‌ها و آقایونی که استاد دانشگاه بودن و افرادی سالم بودن و جرمشون این بود که فامیل آقایون نبودند اصلا به حساب نمیومدند همین شد که محسن آرمین (نفر دوم حوزه انتخابی تهران ,مجلس ۶) از ابتدای انتشار لیست اولیه به محمد رضا و سایرین میگفت این خشت بنایی که شما میگذارین کج، ولی‌ اونها هیچ توجهی‌ به آرمین و حتا افرادی که میگفتند باید افراد کار بلد و یک گروه کامل اقتصاد دان جامعه شناس کارشناس علوم سیاسی و اهل صنعت و دانشگاه در لیست قرار بگیره نداشتند، لیستی شده بود از اقوام نزدیک و دوستان, اگر دقت کنید هیچ صدایی از محسن آرمین نیست، به محض ورود به مجلس هم لابی کثیف رو شروع کردند که از خاطرم نمی‌ره آرمین میگفت شما که صد بار بد تر از این آقایان تمامیت خواه عمل می‌کنید، خلاصه نفر دوم آرا به بازی گرفته نشد که نشد، چرا که اهل بازی‌ کثیف نبود. خودشم بنده خدا میگفت که من ۱۰۰۱ عیب دارم ولی‌ خود فروش نیستم.

۲- هیچ وقت از ذهنم پاک نمی‌شه، اون زمان که وزارت کشور, هاشمی‌ رو داشتن الکی‌ الکی‌ و با تقلب تو گروه ۳۰ نفر تهران جا میزدن، ما شکایت میکردیم که وزارت کشور خاتمی داره این تقلب رو میکنه سید محمد رضا و گروه اجرایی مشارک از حضور هاشمی هم با خبر بودن و هم از اون دفاع میکردن! با وجودی که نمیتونستن منکر تقلب بشند، اصلا باوری به مردم نداشتند، میگفتیم پس رأی مردم چی‌، میگفتند ایشون یار امام بوده حضورش واجب. هیچ کس زیر بار این نرفت، همه را افتادیم رفتیم دانشگاه تهران، حتا علی‌ افشاری و دفتر تحکیمی‌ها رو فرستادند رو به روی درب مسجد دانشگاه که بچه ها رو یه جوری کنترل کنن، میگفت نه بگذارید کسی‌ از مردم بیاد تو دانشگاه نه شما برید بیرون همین جا شعار بدید تموم، ما گفتیم همین یه کارمون مونده اون سمت یه تعداد از بچه‌ها با شعار دادن رفتن به سمت در اصلی‌ دورو بر علی‌ افشاری هم خالی‌ شد آی میگفت کجا میرین، رفتن از درب بیرون با وجودی که نیرو انتظامی‌ بیرون در بود با مردم کاری نداشت دانشجوها به مردم پیوستند و شد اون جمعیتی که باید بشه رفتن تو میدون انقلاب کمتر از ۱۰ دقیقه خیابون کارگر و انقلاب بسته شد و عالی‌ جناب سرخ پوش کوتاه اومد. یک بار توی سایت یکی‌ از دوستان علی‌ افشاری نوشتم که شاید آقای افشاری هم به هدفی‌ که داشت رسید ( رفتن به اون ور آبها ) به علی‌ آقا بر خرده بود جوابم رو نوشته بود شما خفه همه کاره جنبش سبز مائیم شما چه کاره اید. با خودم فکر کردم شاید بوی گوشت به مشمش رسیده دوباره می‌خواد بیاد ببینه می‌شه به منفعت بیشتری رسید، نمیدونه که خر داغ می‌کنن. تا وقتی‌ که زنده باشم که میگم این افراد چه کردند با عتماد مردم، وقتیم که نباشم دوستان هستند، و امیدوارم نگذارند که این‌ها دو باره مردم سواری کنند

۳- باز یادم هست نوبت به تعیین رئیس مجلس شد، از طرف( آقا !) فشار میوردن که باید باید کروبی بشه رئیس مجلس، هر چه کوچیک و بزرگ تو جبهه مشارکت میگفت بابا، رأی مردم با شماست، کروبی ۱/۵ شما هم رأی نداره. این جماعت با یک فشار و یه تهدید تو همون قدم اول جا زدو همه چیزو وا داد، بهانشون این بود که کروبی تجربه این کارو داره، یک بنده خدایی میگفت به خاطر همین تجربه و سابقش که همه میدونیم چیه نباید اون باشه، ولی‌ با قول بده بستون و فامیل بازی‌ نظر همه هیچ شدو هر کار که خواستند کردند